حریم داران ولایت

ما را به جرم دوست داشتن نکشید !

حریم داران ولایت

ما را به جرم دوست داشتن نکشید !

نقد تکفیر

منتظر منتقم زهرا | پنجشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۹، ۰۷:۱۲ ب.ظ

بسمِ اللهِ الرَّحمانِ الرَّحیمِ

مقدمه

یکی از غم بار ترین و تاسف برانگیز ترین اتفاقاتی که در بین پیروان یک آیین میتواند اتفاق بیافتد و موجب تیره شدن چهره آن مکتب در بین دیگر ادیان و مذاهب میتواند باشد قتل ، غارت و از بین بردن حرث و نسل یک گروه توسط گروه دیگری به بهانه کفر و خروج آن از دین است .

 پدیده تکفیر که سابقه ای طولانی و پیچیده در بین مسلمین دارد ، در بین پیروان دگر ادیان گرچه کما بیش وجود داشته ولی آنچه شایان توجه است این نکته میتواند باشد که در طول تاریخ پیروان دیگر ادیان اگر چه دست به کشتار های وسیعی از هم کیشان خود زده اند ولی کمتر دیده شده که این کشتار ها به بهانه کفر گروه مقابل باشد و اینچنین با انگیزه های دینی همراه باشد و افرادی به ظاهر با انگیزه های کاملا دینی دست به شنیع ترین جنایت ها و اعمال ضد انسانی بزنند .

 که البته دست منحرف کنند اَشّدُ الاعداء نسبت به مومنین عیان از آستین کعب الاحبار ها و ابوهریر ها در میان این آتش افروزی و عقده گشایی ها بیرون زده است که احقاد بدر ، خیبر ، حنین و غیر آن را در دل دارند و به دنبال انتقام از پیروان جانشینان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میباشند .

از این رو آنچه بر علماء متعهد اسلام لازم است تبیین حقایق این جریان انحرافی و بطلان ادعاها و رد استدلال های ساخته شده در مراکز شیعه شناسی اورشلیم و حیفا میباشد .

در نوشتار پیش رو سعی شده تا ادله مورد استناد جریان تکفیر با استفاده از متن کتب مرجع و خصوصا نویسندگان معاصر و پر طرفدار آنها ، با استفاده از روش برهان منطقی به مورد بررسی و نقد قرار گیرد .

 

ایمان ، کفر و نفاق

معنای لغوی ایمان

بر اساس قائده تعرف الاشیاء به اضداد ها برای شناخت کفر و مصداق خارجی آن یعنی کسی که فعل کفر آمیز مرتکب میشود باید به درستی معنای ایمان را دانست و مصداق مومن را از نگاه قرآن و سنت قطعی نبوی فهمید.

ایمان مصدر باب افعال که در اصل (أأمن ) بوده و همزه دوم به جهت تخفیف حذف گردیده است و ریشه آن (أمن) است که به معنی آرامش و ضد خوف است و به گفته راغب :

أصل الأَمْن: طمأنینة النفس و زوال الخوف، و الأَمْنُ و الأَمَانَةُ و الأَمَانُ فی الأصل مصادر

 به معنی اطمینان نفس و از بین رفتن خوف است [1]

و آنچنان که ابن قتیبه در غریب القرآن آورده :

و أصل الإیمان: التصدیق. قال: وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ کُنَّا صادِقِینَ [سورة یوسف آیة: 17]، أی: و ما أنت بمصدّق و لو کنا صادقین. و یقال [فی الکلام‏]: ما أومن بشی‏ء مما تقول، أی: ما أصدق بذلک. فإیمان العبد باللّه: تصدیقه قولا و عملا و عقدا

فالعبد مؤمن، أی: مصدّق محقّق. و اللّه مؤمن، أی: مصدّق ما وعده و محقّقه، أو قابل إیمانه. و قد یکون «المؤمن» من «الأمان»، لای لا یأمن إلا من أمنه [اللّه‏].[2]

به معنای تصدیق نیز به کار میرود .

این واژه در قرآن بیش تر به دو معنی به کار رفته است:

نخست، به معنی ایجاد امنیت و ضد ترس و خوف:

الَّذِی أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ  /کسی که آن ها را سیر کرد و از ترس ایمن گرداند (قریش، آیه 4)

وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثَابَهً لِّلنَّاسِ وَأَمْناً / و [به یادآور] هنگامی که ما خانه ی کعبه را مرجع امر دین خلق، و مقام امن مقرّر داشتیم (بقره، آیه 125)

وَهَذَا الْبَلَدِ الأَمِینِ / قسم به این شهر امن و امان (مکّه ی معظّم) (تین، آیه 3)

إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقَامٍ أَمِینٍ / همانا [آن روز سخت] آنان که متّقی و خداترس بودند، مقام امن و امان یابند (دخان، آیه 51)

یعنی پرهیزگاران، از شر دیگران در ایمنی قرار دارند و داخل در امنیتی هستند که خداوند در اختیار آنان قرار داده است.

دوم، واژه ی «أمن» هنگامی که به وسیله ی حروف «باء» و «لام» متعدی شود، به معنی تصدیق می آید:

وَمَا أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لِّنَا وَلَوْ کُنَّا صَادِقِینَ / و هرچند ما راست بگوییم، تو باز از ما تصدیق نخواهی کرد (یوسف ، آیه 17)

یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ / به خداوند ایمان دارد و سخن مؤمنان را باور میکند (توبه، آیه 61 )

ایمان در این آیات به معنی تصدیق کردن آمده است؛ در آیه ی نخست، به معنی خداوند را تصدیق کردن، و در آیه ی دوم به معنی تصدیق کردن خداوند است.[3]

معنی اصطلاحی ایمان

آنچنان که از اقوال مختلف درباره ایمان مشخص شد ایمان در لغت به معنای تصدیق و مایه امنیت است و در فهم معنی اصطلاحی باید دید که چه ایمانی و چگونه باعث امنیت افراد در نزد خداوند متعال خواهد شد و یا تصدیق چه چیزی و چگونه موجب ورود فرد به حصن و دژ ایمان میگردد .

آنچنان که از اقوال و استنادات علماء بزرگ اسلام آشکار میگردد ایمان به معنی تصدیق اموری است که از اصول اسلام محسوب میگردند و تا کسی به آنها منکر نگردد از دایره ایمان خارج نمیشود .

در این مقام ایمان را مساوی اسلام میدانیم هرچند کمال ایمان بسیار فراتر از اسلام است هرچند میان این دو مفهوم، تفاوت وجود دارد. «اسلام» به معنی تسلیم در برابر خداست؛ خواه این تسلیم، از عمق جان باشد و یا تنها به زبان آوردن کلمه ی توحید و گواهی به نبوت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم باشد؛ ولی «ایمان»، گفتن به زبان و تصدیق و عقیده ی قلبی به خداست. بنابراین، قلمرو اسلام گسترده تر از قلمرو ایمان است. اسلام شامل تسلیم ظاهری و باطنی می شود؛ ولی ایمان، تنها در تسلیم باطنی به کار می رود در نتیجه، رابطه ی این دو مفهوم، رابطه ی عموم و خصوص مطلق است ؛

یعنی در هر ایمانی، اسلام هست و در هر اسلامی، ایمان نیست [4]

ولی در این موضوع منظور حکم فقهی ایمان است که با شرایط ورود به اسلام نیز محقق میشود .

در صدر اسلام شعار معروف قولوا لا اله الا الله تفلحوا  بهترین بیانگر این موضوع است که افراد زمانی که لا اله الا الله بگویند جان و مالشان محفوظ میماند .

 

قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُم

اعراب گفتند: ایمان آوردیم، بگو: نه ایمان نیاورده‏اید، بلکه باید بگوئید: اسلام آوردیم، چون هنوز ایمان در دل‏هاى شما داخل نشده است [5]

برای مثال در سوره مبارکه حجرات آیه 14 خداوند متعال با اینکه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله امر میفرماید ، ایمان اعراب را نپذیرد ولی آنها را که ایمان از زبان آنها فراتر نرفته را مسلمان میداند و جان و مال آنها را محفوظ میداند .

صالح بن فوزان - که یکی از پر طرف دار ترین نویسندگان معاصر سلفی است و آثار او خصوصا همین کتاب توحید او معمولا با تیراژ بالا و بعضا به زبان های مختلف از جمله فارسی چاپ و توسط شبکه تبلیغی گسترده وهابیت نشر داده میشود و در ایام حج در فرودگاه ها در اختیار حجاج قرار میگیرد - در کتاب توحید به نقل از صحیح بخاری و مسلم چنین نقل میکند :

پیامبر -صلی الله علیه و سلم- می ‌فرماید: «أمرت أن أقاتل الناس حتی یقولوا: لا إله إلا الله فإذا قالوها عصموا منی دماءهم و أموالهم إلا بحقها»

 «امر شده ‌ام که با مردم قتال کنم تا زمانی که بگویند: لا إله إله الله، هر گاه این را گفتند، خون‌ ها و مالهایشان را از من مصون کردند بجز در جای خود [در حق خود]».[6]

نسبت ایمان و عمل

از این رو دانستن نسبت ایمان و عمل در نگاه قرآن و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بیش از پیش اهمیت میابد و با مشخص شدن آن میزان صحت نظر افراد این فرقه از نظر اسلام ناب محمدی  صلی الله علیه و آله مشخص میشود .

در باب نسبت ایمان و عمل نظرات گوناگونی در بین فرق مختلف اسلام وجود دارد از یک سو فرقی مانند خوارج و معتزله که ایمان را مقرون عمل دانسته و از طرفی دیگر فرقی چون مرجئه ایمان را مقدم بر عمل دانسته و بین این دو هیچ ارتباطی را قائل نیستند .

اگر به ترسیم اندیشه ی اسلامی در مورد معنی اصطلاحی ایمان، خطی رسم کنیم، در دو طرف منتهی الیه این خط دو عقیده ی انحرافی خوارج و مرجئه قرار دارند و دیگر مذاهب اسلامی در میانه ی آن به نسبت دوری و نزدیکی به هر یک در جایی قرار می گیرند .

دانستن نسبت ایمان و عمل از آن جهت حایز اهمیت است که بزرگترین انحرافات در برخی از فرق از اینجا شروع شده است . عده ای قائل به تلازم ایمان و عمل شدند و حتی مرتکب کبیره را کافر دانستند و یا آن را موجب خروج او از ایمان دانستند و برخی دیگر بر این عقیده اند که نه میان ایمان و عمل تلازم وجود دارد و نه کلاً عمل از ایمان متأخر و جدا است بلکه معنی اصطلاحی ایمان، همان تصدیق به زبان و قلب است؛ و گناه، فرد را از ایمان خارج نمی کند، بلکه موجب فسق او می شود .

نسبت ایمان و عمل از نگاه قرآن

در یک نگاه اجمالی به آیات قرآن کریم به موارد بسیاری برخورد میکنیم که به این معنا دلالت تامی دارند که برای نمونه به چند مورد اشاره میکنیم .

إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ الَّذِینَ هَادُواْ وَ النَّصَارَى‏ وَ الصَّابِینَ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاَخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لَا خَوْفٌ عَلَیهْمْ وَ لَا هُمْ یحَزَنُونَ  سوره مبارکه بقره 62

کسانى که ایمان آوردند و کسانى که آیین یهودان و ترسایان و صابئان را برگزیدند، اگر به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند و کارى شایسته کنند، خدا به آنها پاداش نیک مى‏دهد و نه بیمناک مى شوند و نه محزون میگردند .

در این آیه به مومنان به دین اسلام و یهودیان ، مسیحیان و صابیئن که به خدا ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند وعده میدهد که اجر و پاداش اعمال آنها در نزد خداوند است و خوف و ناراحتی بر آنها نیست . پس اگر از نظر قرآن عمل صالح جزء ایمان بود - نه ثمره آن - بیان ایمان در آیه برای رساندن مفهوم کفایت میکرد که جدا ذکر کردن آن دلالت بر جدا بودن این دو دارد .

إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ أَقَامُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتَوُاْ الزَّکَوةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ(سوره مبارکه بقره 277)

آنان که ایمان آورده‏اند و کارهاى نیکو کرده‏اند، و نماز خوانده‏اند و زکات داده‏اند، مزدشان با پروردگارشان است. نه بیمناک مى‏شوند و نه غمگین میشوند

در این آیه و تقریبا تمام آیات مشابه که ایمان و عمل را پس از هم ذکر میکند دلالت بر جدا بودن این دو موضوع از هم را دارد و اگر یکی بودند و یا یکی  جزء دیگری بود و با آمدن جزء کل هم محقق میشد ذکر آن لغو و بیهوده بود و اگر کسی بگویید برای تاکید است خواهیم گفت در جایی که در مقام بیان شروط یک موضوع باشیم فقط ذکر شروط موثر در غرض صحیح است و بیان تاکیدات غیر موثر یا موضوعاتی که ثمره چیز دیگری هستند موضوعیت ندارند .

و  اگر گفته شود از باب ذکر خاص بعد از عام است خواهیم گفت در جایی چنین موضوعی صحیح است که نکته ای برای این تخصیص وجود داشته باشد .

وَ مَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا یخَافُ ظُلْمًا وَ لَا هَضْمًا(سوره مبارکه طه 112)

و هر کس که کارهاى شایسته کند و مؤمن باشد، نباید از هیچ ستمى و شکستى بهراسد .

جمله وهو موَمن جمله حالیه است یعنی عمل صالح را در حالی انجام دهد که مومن باشد و جدایی این دو مفهوم را آشکار تر میسازد  زیرا امکان دارد که کسی عمل نیکویی انجام دهد ولی مومن نباشد .

محمد ابن اسماعیل بخاری در کتاب خود در باب مناقب امام علی علیه السلام چنین می آورد :

"لاَعطینَّ هذه الرایة رجلاً یحبُّ الله ورسوله یفتح الله علی یدیه". قال عمر بن الخطاب: ما أحببت الامارة إلاّ یومئذ، قال: فتساورْتُ لها رجاء أن أُدعی إلیها، قال فدَعی رسول الله (صلی الله علیه وآله وسم) علیّ بن أبی طالب فأعطاه إیّاها، وقال: "إمش ولا تلتفت حتی یفتح الله علیک" فسار (علیّ) شیئاً ثم وقف ولم یلتفت وصرخ: "یا رسـول الله علی ماذا أُقاتل النّاس" ؟ قال: (صلی الله علیه وآله وسم) : "قاتلهم حتی یشهدوا أن لا إله إلاّ الله وأنّ محمداً رسول الله ، فإذا فعلوا ذلک فقد مَنعوا منک دماءهم وأموالهم إلاّ بحقّها وحسابهم علی الله"[7]

بر این اساس دماء و اموال مردمی که لا إله إلاّ الله میگویند محترم است و صرف این اقرار برای دخول آنها در اسلام کفایت میکند و عمل را شرط ایمان نمی داند .

حضرت آیت الله سبحانی در کتاب ایمان و کفر به نقل از شیخ صدوق به سند صحیح چنین می آورد :

وقد استدلّ الاِمام علیّ ـ علیه السلام ـ علی خطأ الخوارج فی رمی مرتکب الکبیرة بالکفر بفعل رسول الله وأنّه (صلی الله علیه وآله وسم) کان یعامل معهم معاملة الموَمن. وقال: "وقد علمتم أنّ رسول الله رجم الزانی ثم صلّی علیه، ثم ورّثه أهله، وقتل القاتل وورّث تراثه أهله، وقطع السارق، وجلد الزانی غیر المحصن ثم قسّم علیهما من الفیَ. فأخذهم رسول الله بذنوبهم، وأقام حقّ الله فیهم ولم یمنعهم سهمهم من الاِسلام ولم یخرج أسماءهم من بین أهله" [8]

امیرالمومنین امام علی علیه السلام در مقام احتجاج با خوارج چنین میفرماید که : رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با فردی که مرتکب کبیره میشد معامله فرد مومن را میکرد اگر زنا کار بود پس از رجم بر او نماز میخواند و اموالش را بین وراثش تقسیم میکرد و . . .

از این گفتار آشکارا مشخص میشود میان ایمان و عمل هیچ تلازمی نیست .

ایمان و عمل تلازم نه ، ارتباط بله !

البته نباید به اشتباه افتاد و ایمان و عمل را به کلی جدا و بی ارتباط از هم فرض کرد زیرا عمل هر فرد نتیجه و مقتضای ایمان اوست هرچه ایمان او کامل تر باشد عمل او نیز با ارزشتر خواهد بود .

ایمان درحالی که با اقرار و تصدیق در وجود آدمی شکل می گیرد، جز هنگامی که مقرون به عمل باشد، رشد و تعالی نمی یابد و انسان را به مراحل کمال نمی رساند؛ پس عمل، نه عین ایمان، بلکه مقتضای آن است. ازسوی دیگر، عمل بدون ایمان نیز ارزشی ندارد؛ زیرا ایمان ریشه و جهت دهنده به عمل است و صلاح و شایستگی و حُسن فاعلی فعل بستگی به آن دارد. اگر عملی بدون ایمان به خدا انجام شود، در سعادت حقیقی انسان تأثیر نخواهد داشت؛ گرچه کردار نیکویی بوده و منافع بسیاری در دنیا برای فرد یا دیگران داشته باشد. [9]

متعلقات ایمان

اکنون که معنای ایمان و نسبت ایمان و عمل تا حدودی مشخص شد نوبت به به مشخص شدن متعلقات ایمان میرسد تا مشخص شود که اقرار و تصدیق چه چیزی مایه ی امنیت و حرمت جان و مال فرد در دنیا و امید نجات در آخرت خواهد بود .

در قرآن کریم خداوند در بعضی آیات متعلقات ایمان را بیان میکند و امر به مومن شدن به آنها میکند که عمده آنها :

ایمان به خداوند و یگانگی در پرستش

 ایمان به نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و انبیاء پیشین

ایمان به غیب که شامل محدوده گسترده ای از موضوعات مثل ملائکه و روح و . . . میشود

ایمان به معاد

کفر در اندیشه اسلامی

کفر در لغت

کفر به معنای پوشاندن چیزی که آشکار  است

در کتاب العین در تعریف معنای لغوی کفر آمده است :

الکفر: نقیض الإیمان. و یقال لأهل دار الحرب: قد کفروا، أی: عصوا و امتنعوا. و الکفر: نقیض الشکر. کفر النعمة، أی: لم یشکرها [10]

و در کتاب لسان العرب چنین آمده :

الکُفْرُ: نقیض الإِیمان آمنَّا بالله و کَفَرْنا بالطاغوت کَفَرَ باللَّه یَکْفُر کُفْراً و کُفُوراً و کُفْراناً. و یقال لأَهل دار الحرب: قد کَفَرُوا أَی عَصَوْا و امتنعوا. و الکُفْرُ: کُفْرُ النعمة، و هو نقیض الشکر. و الکُفْرُ: جُحود النعمة، و هو ضِدُّ الشکر. و قوله تعالى: إِنَّا بِکُلٍّ کافِرُونَ أَی جاحدون. و کَفَرَ نَعْمَةَ الله یَکْفُرها کُفُوراً و کُفْراناً و کَفَر بها: جَحَدَها و سَتَرها. و کافَرَه حَقَّه: جَحَدَه. و رجل مُکَفَّر: مجحود النعمة مع إِحسانه. و رجل کافر: جاحد لأَنْعُمِ الله، مشتق من السَّتْر، و قیل: لأَنه مُغَطًّى على قلبه[11]

و در کتاب المفردات فی غریب القرآن نیز چنین میگوید :

الکُفْرُ فی اللّغة: ستر الشی‏ء ، و وصف اللیل بِالْکَافِرِ لستره الأشخاص، و الزّرّاع لستره البذر فی الأرض [12]

کفر در اصطلاح علماء کلام

آیت الله سبحانی در معنی اصطلاحی کفر چنین می آورد :

وأمّا اصطلاحاً، فهو عدم الاِیمان بما من شأنه الاِیمان به، فیدخل ما من شأنه الاِیمان به تفصیلاً کتوحیده سبحانه ورسالة نبیه و یوم قیامته أو من شأنه الاِیمان به إجمالاً، کالاِیمان بالضروریات أی ما لا یجتمع الاِنکار بها مع التسلیم للرسالة [13]

پس کفر انکار چیزی است که شأن آن، ایمان آوردن به آن است. به عبارت دیگر، انکار هر یک از متعلقات ایمان، موجب کفر می شود این انکار، گاهی در اموری است که باید به آن ها ایمان تفصیلی داشت، مانند توحید، معاد، نماز و روزه؛ و گاهی در اموری است که علم تفصیلی به آن ها وجود ندارد و تنها می دانیم که اجمالاً در دین مسائلی وجود دارد. در این موارد، ایمان اجمالی کفایت می کند بنابر این انکار

بخش یا تمام رسالت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم ، انکار خداوند با تمامی ابعاد وجودی و صفاتی وی، انکار غیب و هم چنین معاد، فرجامی جز فرو رفتن در ورطه ی کفر ندارد . [14]

و آنچه که عدم اقرار و تصدیق آن موجب کفر فرد میشود همان متعلقات ایمان است که شایسته اظهار و اقرار اند و اگر دست به انکار آنها زند از دایره ایمان و اسلام خارج میشود .

تکفیر مسلمین فتنه بیرون شدگان از در !

موضوع تکفیر در طول عمر امت اسلامی غیر از قرون اخیر ، گاهی به صورت محدود و فقط در مقام نظر بعضی از علماء اسلامی اقدام به تکفیر دیگر علماء  و یا فرق مسلمین میکردند ولی این موضوع هیچگاه به صورت عملی و یا یک اقدام گسترده جز از سوی خوارج مشاهده نشده است .

و فتاوای این چنینی اولا بسیار نادر و کم بوده اند ثانیا هیچگاه به مباح شمردن خون و مال و عرض مسلمین منجر نشده است .

نکته جالب آن است که بیشتر این تکفیر ها بیش از آنکه میان شیعه و اهل سنت باشد بین افرادی است که خود را به مذهب و سنت پیامبری منسوب میکنند که از تکفیر مسلمین به شدت افراد را برحذر میداشت .

 برای نمونه به یک مورد اشاره میکنیم :

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَیَّنُواْ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَی إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا

ای کسانی که ایمان آورده اید! چون در راه خدا سفر می کنید، [خوب] رسیدگی کنید و به کسی که نزد شما [اظهار] اسلام می کند، مگویید تو مؤمن نیستی، [تا بدین بهانه] متاع زندگی دنیا را بجویید.

در تفسیر قمى ذیل آیه شریفه:" یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ..."

آمده که این آیه بعد از مراجعت رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) از جنگ خیبر نازل شد و رسول خدا (ص) اسامة بن زید را به سرکردگى جمعیتى به طرف دهات یهودى‏نشین که در ناحیه فدک قرار داشت فرستاد، تا آنان را به اسلام دعوت کنند، در یکى از آن دهات مردى بود به نام مرداس بن نهیک فدکى، وقتى شنید جمعیتى از ناحیه رسول خدا (ص) آمده‏اند، خانواده و اموال خود را جمع نموده، در ناحیه کوه (و شاید مراد ناحیه شام باشد) جاى داده و خود به طرف اسامه مى‏آمد در حالى که مى‏گفت:" اشهد ان لا اله الا اللَّه و ان محمدا رسول اللَّه" همین که نزدیک اسامه رسید، اسامه با اینکه شهادت او را مى‏شنید، ضربتى بر او زد و به قتلش رسانید، و چون به حضور رسول خدا (ص) شرفیاب شد جریان را به عرض رسانید، حضرت فرمود: مردى را کشتى که داشت شهادت مى‏داد معبودى بجز اللَّه نیست و اینکه من فرستاده خداى تعالى هستم؟ اسامه عرض کرد: یا رسول اللَّه او به خاطر کشته نشدن شهادت مى‏داد، رسول خدا (ص) فرمود: تو نه پرده از روى قلب او برداشتى (تا از باطن او آگاه شوى) و نه آنچه را که به زبان گفت پذیرفتى و نه از باطن نفس او آگاه بودى ! [15]

و روایات بسیار دیگری نیز وجود دارد که مسلمانان را از تکفیر هم کیشان خود نهی کرده است.



[1] المفردات فی غریب القرآن، ص: 90

[2] غریب القرآن لابن قتیبة، ص: 16

[3] ایمان و کفر سید مهدی علیزاده صفحه 27

[4] ایمان و کفر سید مهدی علیزاده صفحه 56

[5]  ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 429

[6] کتاب توحید صالح بن فوزان صفحه 12

[7] صحیح بخاری حدیث 3701

[8] الایمان و الکفر شیخ جعفر سبحانی صفحه 21

[9] ایمان و کفر سید مهدی علیزاده موسوی صفحه 49

[10]  کتاب العین، ج‏5، ص: 356

[11]  لسان العرب، ج‏5، ص: 144

[12]  المفردات فی غریب القرآن، ص: 714

[13] الایمان و الکفر آیت الله شیخ جعفر سبحانی صفحه 50

[14] ایمان و کفر سید مهدی علیزاده صفحه 68

[15]  تفسیر القمی، ج‏1، ص: 149

 

  • منتظر منتقم زهرا

نظرات  (۱)

  • سورنا قادری
  • ممنون از مطلب خوبتون 

     

    ---------

    به وبسایت ما هم سر بزنید . خوش حال میشیم از حضورتون 

    اگه مایل بودید ما رو دنبال کنید 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی