حریم داران ولایت

ما را به جرم دوست داشتن نکشید !

حریم داران ولایت

ما را به جرم دوست داشتن نکشید !

شبکه وکالت و سازمان شیعه

| شنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۲، ۱۲:۰۵ ق.ظ
دوران تغییر سیاست بنی عباس
دوران حکومت مامون به لحاظ سیاسی و دینی دوران پیچیده ای است زیرا او به ظاهر خود را دوستدار ائمه اطهار (علیهم السلام) و شیعیان نشان می داد . حتی او امام رضا(ع) را وادار به پذیرش ولایت عهدی کرد تا به تصور خود به اهدافش دست یابد.
دوران ولایت عهدی امام رضا (علیه السلام)  به خصوص در ابتدای حکومت ، مامون متهم به کشتن برادرش بود. به همین دلیل در بین اعراب جایگاهی نداشت به ویژه آن که مادر مامون و اساتید او ایرانی بودند.  به نوعی مامون در دامان ایرانی ها زاده شد و رشد یافت و این برای اعراب قابل پذیرش نبود . از سویی علویان نیز در دورانی که مامون حاکم شده بود، سر به شورش برداشتند و معتقد بودند کسانی که با شعار «الرضا من آل محمد» حکومت را به دست گرفته اند شایسته این منصب نیستند زیرا بنی عباس به نام ائمه علیهم السلام قیام کردند اما حالا حکومت را به ائمه اطهار (علیهم السلام) تحویل نمی دهند و در مسند حکومت باقی مانده اند. به دلیل همین اغتشاشات داخلی و نبود محبوبیت، مامون مجبور شد که سیاست مسالمت آمیز ی را در پیش گیرد تا بتواند مملکت را آرام نگه دارد و حکومت کند. او در راستای همین سیاست خود امام رضا (علیه السلام) را به مرو، سرزمین محل حکومت خود احضار کرد تا هم علویان را آرام کند و نشان دهد که با خاندان عترت و ائمه اطهار (علیهم السلام) مشکلی ندارد و می خواهد حکومت را به آن ها تحویل دهد و هم این که امام (ع) را به عنوان یک گروگان در اختیار داشته باشد تا اگر علوی ها آرام نشدند تهدید کند که بلایی سر امام می آورد .
مامون در سال های آغاز حکومت برای شیعیان و علوی ها مانعی ایجاد نمی کرد و سعی می کرد با آن ها کنار بیاید. حضور امام رضا (علیه السلام) در دارالحکومة هم موجب شد که مامون مراعات خیلی از مسائل را بکند و در حکمرانی خود بر شیعیان سخت گیری مفرط نکند. اما وقتی مامون امام رضا(علیه السلام) را به شهادت رساند، ابتدا تا مدت ها مخفی می کرد که او امام را به شهادت رسانده است. اما وقتی فاش شد که مامون قاتل امام است و علوی ها پی بردند که حضرت توسط او به شهادت رسیده است، دوباره اعتراض ها بالا گرفت. اما در این سال ها مامون احساس می کرد که پایه های حکومتش محکم شده است و لرزان نیست به همین دلیل او برگشتی به شیوه و سیاست اسلاف خودش داشت و دیگر در برخورد با علوی ها دست به عصا نبود و محتاطانه و محافظ کارانه برخورد نمی کرد. از این رو در عصر حضرت رضا(علیه السلام) به ویژه در کشاکش ولایت عهدی، مکتب اهل بیت از این فرصت استفاده کرد.
البته این نگاه که گسترش تشیع در عصر امام رضا(علیه السلام) و در پناه ولایت عهدی ایشان بوده یک نگاه سطحی است زیرا وقتی تاریخ را بررسی می کنیم درمی یابیم که این طور نیست .
 از دوران امام موسی کاظم(علیه السلام) تشیع در حال گسترش بوده است . آن حضرت در مصر و ایران و بقیه نقاط چهان نمایندگانی داشتند . وکلای امام وجوه شرعیه را از مردم دریافت می کردند و به حضرت می رساندند و اصلا یکی از دلایل مهمی که هارون امام موسی کاظم (ع) را به شهادت رساند، وجود شبکه نمایندگان و وکلای امام (علیه السلام) بود. در عصر امام رضا(ع) هم ایشان نمایندگانی در همه نقاط عالم داشتند، چنان که وقتی مامون حضرت را به ولایت عهدی برگزید آن حضرت خطاب به مامون گفتند: «فکر نکن که با این ولایت عهدی چیزی به من داده ای من در مدینه حضور داشتم ، برای خودم زندگی می کردم و اوامر من در شرق و غرب عالم اجرا می شد.” از این رو این یک برنامه مستمر بود که توسط ائمه اطهار (علیه السلام) اجرا می شد اما به طور طبیعی وقتی ایشان به ایران آمدند و در دارالخلافه آن زمان در مرکز حکومت اسلامی دیده شدند، توجهات به سوی ایشان بیش تر جلب شد و نفوذ و حیطه فعالیت امام (علیه السلام) گسترش یافت به ویژه با کراماتی که مردم از امام رضا(ع) در نماز باران یا حرکت امام برای نماز عید و... دیدند ناخودآگاه نفوذ امام بیش تر گسترش یافت و ایشان بیش تر شناخته شدند. بعد از شهادت امام رضا(ع) و دوران حضور امام جواد (علیه السلام) در مدینه باز این شبکه وکلا به شکل گسترده تر فعالیت می کرد.

 ازدواج امام جواد (ع) با دختر مامون توطئه سیاسی مامون
 در سال 203 هجری امام رضا - علیه السّلام - به شهادت رسید. پس از شهادت حضرت رضا (علیه السلام) مامون این سیاست زیرکانه خود را در قبال امام جواد (علیه السلام) ادامه داد حتی به اجبار دخترش ام الفضل را به همسری آن حضرت درآورد. البته هوشمندی امام جواد(علیه السلام) توطئه های او را نقش بر آب کرد. حضرت بلافاصله پس از ازدواج با دختر مامون به مدینه بازگشت تا با دوری از دارالخلافه، مخالفت خود را با حاکم عباسی نشان دهد.
حضور امام در بغداد امکان مدیریت جهان شیعه را توسط ایشان محدود می کرد و هواداران ایشان را مورد تهدیدهای دستگاه خلافت عباسی قرار می داد  . برای همین مسأله است که پس از فرا خواندن امام جواد(علیه السلام) به بغداد در سال 204 هجری ایشان کمتر از یکسال تلاش می کند بغداد را به سوی مدینه ترک کند. امام می کوشد شیعیان را از سیطره حکومت دور کند و حتی به شیعیان خود می گوید که ما مطیع و مؤید دستگاه خلافت عباسی نیستیم و برای همین منظور فعالیتهای خود را از حوزه دستگاه عباسی دور می کند
البته این جریان را باید از دو منظر مورد بررسی قرار داد؛ هم مامون و حاکمیت و هم امام جواد (علیه السلام) از این ازدواج اهداف و انگیزه هایی داشتند. اما اهدافی که مامون از این ازدواج دنبال می کرد با وجود این که می دانست امام (علیه السلام) هرگز راضی به این ازدواج نیست به سبب آن بود که مشهور شده بود مامون امام رضا(علیه السلام) را به شهادت رسانده است. فرهنگ تشیع هم در عصر امام رضا(ع) گسترش چشمگیری یافته بود و مامون می ترسید که شیعیان و علوی ها سر به شورش بردارند، به همین دلیل تدبیری اندیشید تا با ازدواج دخترش ام الفضل با امام جواد (علیه السلام) به نوعی مرکز و محور و راس شیعه را در اختیار بگیرد چون بهترین جایی که می توانست از آن اخبار فعالیت های امام (علیه السلام) را دریافت کند و ۲۴ ساعته ایشان را کنترل کند خانه امام (علیه السلام) بود. او با فرستادن دخترش به خانه امام جواد علیه السلام می خواست جاسوس ۲۴ ساعته در منزل امام (علیه السلام) داشته باشد تا اخبار و فعالیت های حضرت برای او مخفی نماند. هدف دیگر مامون از این ازدواج به خیال باطل خود آلوده کردن دامان امام (علیه السلام) به دربار پر عیش و نوشش بود. او به خیال خود می خواست هر طوری شده است او را به دربار بکشاند و دامان امام (علیه السلام) را آلوده نشان دهد، چنان که در تاریخ آمده است در مراسم ازدواج امام جواد (علیه السلام) و دختر مامون، او به یک نوازنده و آوازه خوان پول زیادی داد و گفت: در این مراسم هرکاری می توانی انجام بده تا توجه امام به تو جلب شود. حداقل به تو نگاهی کند یا لبخندی بزند. این مغنی هر چه زد و آواز خواند، دید امام(علیه السلام) به زمین نگاه می کند. در تاریخ نقل شده است که یک بار، امام (علیه السلام) سرشان را بلند کردند و بر سر مغنی فریاد زدند که «ای مرد از خدا بترس» دست آن مرد از ترس خشک شد و دیگر تا آخر عمر نتوانست بنوازد.
انگیزه دیگر مامون این بود که دریافته بود امامت شیعه پس از امام رضا(ع) بر عهده امام جواد (علیه السلام) است و تنها فرزند نوجوان امام رضا(علیه السلام) باید امامت شیعه را ادامه بدهد؛ مامون با این ازدواج می خواست که جلوی اعتراض و قیام علویان را بگیرد و آن ها را بدین وسیله کنترل کند. علاوه بر این مامون به دنبال عوام فریبی هم بود تا نشان بدهد که چقدر علاقه دارد از نسل امامت شیعه فرزندی داشته باشد، پدربزرگ کسی باشد که سلسله نسب او از یک طرف به اولاد علی(علیه السلام) و فاطمه زهرا(سلام الله علیها) می رسد و از طرفی با مامون نسبت دارد. البته که هیچ گاه به این خواسته اش نرسید چون ام الفضل از امام جواد(علیه السلام) نتوانست بچه دار شود.

انگیزه امام جواد (علیه السلام) از ازدواج مصلحتی با دختر مامون
حضرت جواد(علیه السلام) هم از پذیرش این ازدواج انگیزه هایی داشتند. انگیزه ایشان شبیه آن چیزی است که درباره حضور علی بن یقطین ذکر شده است. حضرت می خواستند با حضور در دربار مامون از خون ریزی و قتل و کشتار شیعیان پیش گیری کنند به ویژه آن که بزرگان علوی در عصر امام رضا(ع) توسط حکومت شناسایی شده بودند و امکان قتل عام آن ها فراوان بود. امام جواد(ع) با قبول این ازدواج قصد داشتند از این برنامه های حکومت پیش گیری کنند.

فراز و نشیب های زندگی امام جواد (ع) و ام الفضل
با توجه به این که امام جواد(ع) و ام الفضل به لحاظ عقیدتی و فکری و دیگر ابعاد شخصیتی هیچ سنخیت و تفاهمی با یکدیگر نداشتند، امام جواد(علیه السلام) در بغداد به عنوان مقر حکومت با ام الفضل ازدواج کردند و سپس همراه همسرشان به مدینه بازگشتند؛ در تاریخ آمده است که او بارها به پدرش نامه نوشت و شکوه کرد، اما مامون او را دعوت به سکوت کرد. بعد از مرگ مامون ام الفضل اعتراض های خود را خطاب به عمویش معتصم ادامه داد و حتی نقل شده است که یکی از دلایل مهم احضار دوباره امام به بغداد، همین اعتراض های ام الفضل بوده است. بنا به نقلی او عامل شهادت امام(ع) نیز بوده است و به دستور عمویش سم را به امام خوراند و حضرت بر اثر مسمومیت سم خورانده شده توسط همسرشان به شهادت رسیدند.
تغییر سیاست عباسیان پس از مامون در قبال ائمه(علیه السلام)
ویژگی دوران امام جواد(ع) حاکمیت بنی العباس است. سفاح نخستین خلیفه بنی عباس با این شعار به خلافت رسید که می خواهد برخلاف خلفای پیش از خود رضایت اهل بیت پیامبر(ص) را به دست آورد. عهد خلافت مأمون دورانی است که وی با ویژگیهای شخصی خود می کوشد نوعی نهضت علمی ایجاد کند تا به این وسیله شخصیت امام رضا(ع) در برابر علمای مکاتب و مذاهب مختلف مورد تردید قرار دهد. در همین دوره است که نهضت ترجمه شکل گرفته است. در اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم هجری حدود 200 سال از تمدن اسلامی می گذرد و بسیاری از مسلمانان از اقصی نقاط مختلف وارد شده و شبهاتی را نیز با خود آورده اند. در فضایی که نهضت علمی این دوره شکل گرفته است مأمون می کوشد با اقتدار تمام بر جهان اسلام حکومت کند.
به طور کلی سیاست بنی العباس در برخورد با ائمه شیعه و بزرگان تشیع با مامون متفاوت بود. آن ها از نوع رفتار مامون با علویان و ائمه (علیه السلام) ناراحت بودند و سیاست مدار بودن او را قبول نداشتند. چون استراتژی عباسیان این بود که برای حفظ حکومت همه مخالفان را سرکوب کنند و از میان ببرند. تصورشان این بود که با سرکوبی و کشتار و هراساندن مردم می توانند راحت حکومت کنند. پس از مامون که بالاخره فردی مدبر و سیاست مدار بود، معتصم به حکومت رسید که با روش مامون موافق نبود و سیاست برخوردهای تند و سرکوبی را در پیش گرفت. به همین دلیل ایشان امام جواد(ع) را دوباره به بغداد احضار کرد به طوری که امام (علیه السلام) را به بغداد احضار کرد و در مدت کوتاهی حضرت را به شهادت رساند چون نمی توانست ببیند حضرت از مدینه بر شیعیان و مسلمانان نظارت دارند و با آن ها ارتباط برقرار می کنند. وکلای امام در اقصی نقاط جهان اسلام فعالیت می کنند و «ابن الرضا(علیه السلام)” عنوان مهم آن روزگار شده و حتی در مرکز حکومت خودش عمال «ابن الرضا(علیه السلام)” برایش مشکل پیش می آورند. این برای معتصم سنگین بود، به همین دلیل امام(علیه السلام) را احضار کرد و در حقیقت او بازگشتی به سیاست های پدرش هارون داشت. در سال ۲۲۰ هجری حضرت جواد(علیه السلام) به بغداد احضار شدند تا بیشتر تحت کنترل قرار گیرند. در همان ایام معتصم در صدد اجرای برنامه هایی بود تا رفتار و گفتار امام (ع) را بیشتر کنترل و حتی ایشان را در نزد دیگران منفور کند.
امامت امام جواد علیه السلام
در حالی در سال 203 هجری امام رضا - علیه السّلام - به شهادت رسید که تنها فرزند ایشان، امام جواد - علیه السّلام - بیش از هشت سال نداشت ، شیعیان از این جهت در نگرانی و اضطراب به سر می بردند. به نوشته مورخان، در این دوران شیعیان به حیرت افتاده و دچار اختلاف گشتند به همین جهت گروهی از آنان در منزل « عبد الرحمن بن حجّاج » گرد آمدند و ضجّه و ناله سر دادند.
برای شیعیان مسلم بود که امام رضا - علیه السّلام - فرزند خود جواد - علیه السّلام - را برای جانشین برگزیده است. ولی خردسالی آن حضرت موجب کاوش بیشتر مردم برای اطمینان خاطر، گردید.
اضطراب خاطر موجود، سبب شد تا برخی از آنها به دنبال « عبد الله بن موسی »، برادر امام رضا - علیه السّلام -، را بروند ولی از آنجا که حاضر نبودند بدون دلیل، امامت کسی را بپذیرند، جمعی از آنها، پیش وی سؤالاتی را مطرح کردند و هنگامی که او را از جواب دادن ناتوان دیدند، وی را ترک کردند.  و شمار دیگری نیز به واقفی ها که بر امام کاظم - علیه السّلام - توقّف کرده بودند پیوستند، زیرا طبق نظر نوبختی، آنان بلوغ را یکی زا شرائط امامت می دانستند.
با این وجود، بیشتر شیعیان به امامت امام جواد - علیه السّلام - گردن نهادند. در میان آنان کسانی، کمیِ سن امام را به خود امام جواد - علیه السّلام - نیز، گوشنزد کردند. آن حضرت در جواب به جانشینی « سلیمان - علیه السّلام - » از « داود - علیه السّلام - » اشاره کرد و فرمود: « حضرت سلیمان هنگامی که هنوز کودکی بیش نبود، گوسفندان را به چرا می برد حضرت داود او را جانشین خود کرد، در حالی که علمای بنی اسرائیل، عمل او را انکار می کردند .
شیعیان « امامی » امامت را از جانب خدا می دانستند، و به همین جهت کمی سن امام نمی توانست خللی در عقیده آنان ایجاد کند.
شیعیان برای اثبات امامت، سؤالاتی را مطرح می نمودند و موقعی که احساس می کردند که مدعی امامت از عهده پاسخ گویی بر می آید، ( با وجود نص به امامتشان ) وی را به عنوان امام معصوم می شناختند.
شیعیان امامی در سراسر نقاط، به ویژه در عراق، مدائن و ایران و... به سر می بردند . شیعیان علاوه بر ارتباط با امام از طریق وکلای آن حضرت، در مراسم حج نیز با امام دیدار می کردند.
بنا به روایتی عده ای از شیعیان امام جواد - علیه السّلام - در مصر می زیسته اند. در این روایت، « علی بن اسباط » می گوید: « قامت امام را به دقت می نگریستم تا آن حضرت را برای اصحابمان در مصر بتوانم توصیف کنم.
در روایت دیگری از « حب بن عثمان همدانی » حاکی از آن است که جمعی از شیعیان « ری » به محضر ایشان شرفیاب شدند.  و این دلالت دارد بر این که شیعه در ری فراوان بوده است .
قم، یکی از مراکز تشیع در دوران امام جواد - علیه السّلام - بود که شیعیان آن ارتباط نزدیکی با امام - علیه السّلام - داشتند.
احمد بن محمد بن عیسی، که از وی به عنوان « شیخ القمیّین » یاد شده است، از اصحاب امام رضا - علیه السّلام - و امام جواد - علیه السّلام - بوده است و تألیفات زیادی در فقه و حدیث، از خود به جای گذاشته و حتی محضر امام حسن عسکری - علیه السّلام - را درک کرده است .
صالح بن محمد بن سهل، یکی دیگر از اصحاب امام جواد - علیه السّلام - در قم بود که رسیدگی به امور موقوفات حضرت را در آن شهر عهده دار بود

مناظره های مشهور امام جواد علیه السلام
مناظره امام(علیه السلام) درباره جاری شدن حد سرقت، نمونه بسیار مشهوری است که در تاریخ نقل شده است. فردی به معتصم مراجعه و اعتراف کرد که سرقت کرده ام پس بر من حد سرقت را جاری کنید. معتصم از فقهایی که در دربار او بودند سوال کرد که حد سرقت چقدر است. یکی گفت: دست باید از مچ قطع شود چون خدا گفته است اگر خواستید تیمم کنید صورت و دست هایتان را از مچ تیمم کنید. دیگری گفت: باید دست از آرنج قطع شود چون خداوند در قرآن درباره وضو می گوید: دست هایتان را تا آرنج بشویید. معتصم از امام(ع) سوال کرد نظر شما چیست؟ حضرت فرمودند: مرا معاف کنید آن ها نظرشان را گفتند. معتصم اصرار کرد، حتی امام را قسم دادند نظرش را بگوید. حضرت جواد(علیه السلام) فرمودند: این نظرات همه غلط است، بلکه انگشتان او باید قطع شود چون دست ایشان جزو مساجداست و پیامبر ( )فرمودند: بر ۷ عضو سجده می شود و خداونده فرموده ان المساجد لله. بنابراین کف دست جزو مساجد و از آن خداوند است و نباید از میان برود. معتصم نظر امام(علیه السلام) را پذیرفت و حد را بر اساس حکم امام اجرا کرد. ابن ابی دواد که بزرگ فقهای درباری آن زمان بود، می گوید: من از این حکم امام چنان شرمنده شدم که آرزو کردم کاش مرده بودم و این روز را نمی دیدم. بعد او به نزد معتصم می رود و می گوید: «من از باب خیرخواهی شما تذکر می دهم شما در حضور سران فرقه های دیگر نظر کسی را پذیرفتی که تو را غاصب امر خلافت می داند اما تو نظر او را به ما ترجیح دادی و به فتوای او عمل کردی.” این حرف خشم معتصم را برانگیخت و همان موقع او برنامه قتل امام را ریخت
یا زمانی که علمای اهل تسنن و خاندان بنی العباس به مأمون شکایت می کنند که چگونه دختر خود را به عقد ایشان درآورده ای. در این شرایط است که مناظره امام جواد(ع) با یحیی ابن اکثم بزرگترین دانشمند و فقیه سنی مذهب آن زمان مطرح می شود که امام(ع) پاسخهایی را ارایه می دهد که وی پیش از آن نمی توانست تصور چنین پاسخهایی را در ذهن داشته باشد؛ به عنوان مثال یحیی ابن اکثم برای آنکه امام(علیه السلام) را مورد آزمون قرار دهد از ایشان در خصوص حکم کسی که در حال احرام به شکار می رود سؤال می کند. امام(علیه السلام) تفسیرهایی نظیر اینکه آیا او در هنگام شکار در داخل و یا خارج حرم بوده است، زمان شکار شب و یا روز بوده است ، آیا وی آزاد و یا بنده بوده است، کودک و یا بزرگسال بوده است و... مطرح کرده و خود برای هر یک پاسخهایی را عنوان می کند و به این وسیله شگفتی حاضران در مجلس را نسبت به خویش بر می انگیزد و به این ترتیب یحیی ابن اکثم نیز به علم و دانش وافر امام جواد علیه السلام) پی می برد. این مسأله شگفتی عالمان آن زمان را نسبت به علم و دانش امام بر می انگیزد. گفته‌اند که از این پاسخ امام(علیه السلام) به این سؤال، بیش از هزار مسأله فقهی کفاره قابل استخراج است.

شبکه ارتباطى وکالت؛ حلقه اتصال شیعیان تا غیبت کبری
شرایط بحرانى که امامان شیعه در زمان عباسیان با آن روبرو بودند، آنان را واداشت تا ابزارى جدید براى برقرارى ارتباط با پیروان خود جستجو کنند. این ابزار چیزى جر شبکه ارتباطى وکالت و تعیین نمایندگان و کارگزاران در مناطق مختلف توسط امام نبود.
هدف اصلى این سازمان جمع آورى خمس، زکات، نذور و هدایا از مناطق مختلف توسط وکلا و تحویل آن به امام و نیز پاسخگویى امام به سؤالات و مشکلات فقهى و عقیدتى شیعیان و توجیه سیاسى آنان توسط وکیل امام بود. این سازمان کاربرد مؤثرى در پیشبرد مقاصد امامان داشت.
نخستین شبکه ارتباطی وکلا از زمان امام موسی ابن جعفر(علیه السلام) شکل گرفت اما بعد از شهادت امام کاظم(علیه السلام) برخی از وکلای امام ایشان، امامت علی بن موسی الرضا(علیه السلام) را انکار کردند و فرقه «واقفیه» درست شد و این اولین ضربه مشهودی بود که از ناحیه برخی از وکلا به سیر تفکر شیعه وارد شد.
 
برای بار دوم بحث منصوب کردن وکلا از سوی امام در زمان امام جواد (علیه السلام) اتفاق افتاد. این حرکت شجاعانه و حسابگرانه یکی از راهکارهای آماده سازی شیعه غیر از بنیانهای فکری و اعتقادی، زمینه سازی عملی است برای اینکه شیعه در آن دوران سخت بدون همراه نماند و به نوعی این جریان امامت از طریق وکلا و نائبین می تواند به سرعت در یک دوره کوتاهی توسعه پیدا کند و این ایجاد شبکه ارتباطی اجتماعی توسط امام هادی علیه السلام) بسیار قابل توجه است.
 
امام جواد (علیه السلام) که تحت کنترل قرار گرفته بود، برنامه تعیین کارگزاران و نمایندگان را که پدرش امام رضا (علیه السلام) اجرا کرده بود، ادامه داد و نمایندگان و وکلائى در مناطق و شهرهاى مختلف منصوب کرد و بدین وسیله یک سازمان ارتباطى هدایت شده و هماهنگ به وجود آورد که هدفهاى یاد شده را تأمین مى‏کرد.
 
فقدان تماس مستقیم بین امام و پیروانش، نقش مذهبى - سیاسى وکلا را افزایش داد، به نحوى که کارگزاران امام، مسئولیت بیشترى در گردش امور یافتند. وکلاى امام به تدریج تجربیات ارزنده‏اى را در سازماندهى شیعیان در واحدهاى جداگانه به دست آوردند.
 
گزارشهاى تاریخى متعدد نشان مى‏دهد که وکلا، شیعیان را بر مبناى نواحى گوناگون به چهار گروه تقسیم کرده بودند: نخستین ناحیه، بغداد، مدائن و عراق (کوفه) را شامل مى‏شد. ناحیه دوم، بصره و اهواز بود و ناحیه سوم، قم و همدان، و بالاخره ناحیه چهارم؛ حجاز، یمن و مصر را در بر مى‏گرفت. هر ناحیه به یک وکیل مستقل واگذار مى‏شد که تحت نظر او کارگزاران محلى، منصوب مى‏شدند.
 
در هر حال نقش سازمان وکالت، به ویژه در زمان حکومت متوکل عباسى، نمایان بود. متوکل با جذب و استخدام نظامى افرادى که بینش ضد علوى داشتند، مى‏کوشید تا ترتیب کار مخالفان خود را بدهد و فعالیتهاى سازمان یافته زیرزمینى علویان به ویژه امامیه را نابود سازد.
 
متوکل عباسی دست به یک رشته عملیات نظامى جهت بازداشت و دستگیرى شیعیان زد و این برنامه را با خشونت و شدت ادامه داد، به طورى که بعضى از وکلاى امام در بغداد، مدائن، کوفه و سایر نقاط عراق زیر شکنجه در گذشتند و عده‏اى دیگر به زندان افتادند و این اقدامات لطمه‏هاى جدّى بر پیکر شبکه وکالت وارد کرد، اما حضرت علی النقی(ع) با تلاش پخته خویش، این شبکه را همچنان فعال و پر ثمر نگه داشت تا اینکه این روش تا زمان غیبت کبری حضرت ولی عصر (عج) ادامه پیدا کرد.

خفقان حاکم در عصر امام که ، اجازه ارتباط مستقیم آحاد مردم را به ایشان نمی‌داد، ارتباط با ایشان از طریق وکلا برقرار می‌شد البته این شبکه بخشهای دیگری هم داشت که میتوان به شبکه وکالتی در بین کارگزاران حکومتی نیز وجود داشت اشاره نمود . از این دسته بزرگواران شامل نامدارانی از این قبیل اند :
«محمد بن اسماعیل بن بزیع» و «احمد بن حمزه قمی» از مقامات عالی دستگاه خلافت بودند و حاکم وقت از این امر مطلع نبود. «نوح بن درّاج» نیز مدتی قاضی شهرهای بغداد و کوفه بود. همچنین «حسین بن عبدالله نیشابوری» نیز حاکم سیستان بوده است. حسینی در پایان، تعداد اصحاب امام جواد (علیه السلام) را بین 100 تا 150 نفر عنوان کرد و افزود، گفت: در بین اصحاب امام، اهل تسنّن هم وجود داشتند که از جمله آن‌ها می‌توان «خطیب بغدادی» ، «حافظ عبدالعزیز بن اخضر جنابذى» و «ابوبکر احمد بن ثابت» را نام برد
عصر تهاجم عقیدتى
امام جواد(ع) با دو خلیفه نیرنگ‏ باز عباسى یعنى مامون و معتصم ‏معاصر بود. به گواهى متون تاریخى مامون مکارترین و منافق‏ترین‏ خلفاى عباسى است. او کسى است که براى کسب پیروزى نهایى و قطعى بر اندیشه شیعه، بسیار کوشید.

هدف نهائى مامون از تشکیل مجالس مناظره با امامان شیعه،شکست آنان و در نهایت‏ سقوط مذهب تشیع بود. او ى‏خواست‏ براى‏ همیشه ستاره تشیع خاموش گردد و بزرگترین منبع و مصدر مشکلات وخطراتى که مامون و دیگر حاکمان غاصب و ستمگر را تهدید مى‏کرد، از میان برداشته شود.

مامون به حمیدبن مهران - که در خواست‏ مناظره با امام رضا(علیه السلام)کرده‏ بود.- گفت: نزد من هیچ چیز از کاهش‏ منزلت وى محبوب تر نیست.

او همچنین به سلیمان مروزى گفت: به خاطر شناختى که از قدرت ‏علمى‏ ات دارم، تو را به مباحثه با او امام رضا(علیه السلام) مى ‏فرستم وهدفى ندارم جز این که او را فقط در یک مورد محکوم کنى.

در چنین عصرى امام جواد(ع)قاطعانه و با صلابت دربرابرانحراف ‏ها، کجروى‏ ها، مسامحه‏ ها، توهین ‏ها و دیگر حیله‏ ها و مکرهاى‏ خلفاى باطل ایستاد و از حقانیت دین دفاع کرد.
این مقاله‏ نمونه ‏هایى از قاطعیت و صلابت امام جواد(علیه السلام)در برابر دستگاه ستم و  تزویر بنى ‏عباس را گرد آورده است.
از یک سو، پس از شهادت امام ‏کاظم(علیه السلام)گروهى که به «واقفیه‏» معروف شدند؛ بر اساس ‏انگیزه ‏هاى مادى، امامت امام رضا(علیه السلام)را منکر شدند و از سوى دیگر، امام رضا(علیه السلام) تا حدود چهل و هفت ‏سالگى داراى فرزند پسر نشد. چون‏ احادیث رسیده از پیامبر(صلی الله عله وآله)حاکى بود که امامان دوازده نفرند و نه نفر آنان از نسل امام حسین(علیه السلام)خواهند بود، فقدان فرزند براى‏امام رضا(علیه السلام) هم امامت ‏خود آن حضرت و هم تداوم امامت را با پرسش‏ رو به رو مى‏ساخت.

واقفیان نیز این موضوع را دستاویز قرار داده، امامت امام رضا(علیه السلام) را انکار مى‏ کردند. اعتراض حسین بن قیاما ‏واسطى به امام هشتم(علیه السلام)در این باره و پاسخ آن حضرت، بر درستى ‏این سخن گواهى مى‏دهد.
ابن قیاما که از سران واقفیه بود. درنامه ‏اى امام رضا(علیه السلام)را عقیم خواند و نوشت: چگونه ممکن است امام‏ باشى در صورتى که فرزند ندارى؟
امام در پاسخ فرمود: از کجا مى‏ دانى من داراى فرزند نخواهم شد. سوگند به خدا، بیش از چند روز نمى ‏گذرد که خداوند پسرى به من عطا مى‏ فرماید و این پسر، حق ‏را از باطل جدا مى‏کند.

خطر دیگرى که در این مقطع حساس شیعیان را تهدید مى‏ کرد، قدرت‏ گرفتن مذهب «معتزله‏» بود.
مکتب اعتزال به مرحله رواج و رونق ‏گام نهاده بود و حکومت وقت نیز از آنان پشتیبانى مى‏کرد. معتزلیان دستورها و مطالب دینى را به عقل خود عرضه مى‏کردند.
آنچه عقلشان صریحا تایید مى‏کرد، مى‏پذیرفتند و بقیه را انکارمى‏کردند.
- مبارزه با حدیث‏ سازان
پس از آن که مامون دخترش را به امام جواد(علیه السلام)تزویج کرد، درمجلسى که مامون و بسیارى دیگر از جمله فقهاى دربارى مانند یحیى‏ ابن ‏اکثم حضور داشتند، یحیى به امام عرض کرد: روایت‏ شده‏ جبرئیل حضور پیامبر(صلی الله عله وآله)رسید و گفت: یا محمد! خدا به شما سلام ‏مى‏رساند و مى‏گوید: من از ابوبکر راضى ‏ام؛ از او بپرس آیا او هم ‏از من راضى است؟

البته علامه امینى در جلد پنجم کتاب الغدیر این حدیث را دروغ و از احادیث مجعول محمد بن بابشاد دانسته ‏است. امام فرمود: کسى که این خبر را نقل مى‏کند باید خبر دیگرى ‏که پیامبر اسلام(صلی الله عله وآله)در حجه ‏الوداع بیان کرد، از نظر دور ندارد.

پیامبر فرمود: «کسانى که بر من دروغ مى‏بندند، بسیار شده‏ اند و بعد از من نیز بسیار خواهند بود. هرکس به عمد بر من دروغ بندد، جایگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حدیثى از من براى شما نقل شد، آن را به کتاب خدا وسنت من عرضه کنید. آنچه با کتاب خدا و سنت من موافق بود، بگیرید و آنچه مخالف ‏کتاب خدا و سنت‏ بود، رها کنید».

این روایت‏ با کتاب خدا سازگارى ندارد؛ زیرا خدا فرموده است: «ما انسان را آفریدیم و مى ‏دانیم در دلش چه مى ‏گذرد و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم‏» .

آیا خشنودى و ناخشنودى ابوبکر برخدا پوشیده بود تا آن را از پیامبر(ص)بپرسد؟

یحیى گفت: روایت ‏شده که ابوبکر وعمر در زمین مانند جبرئیل ومیکائیل در آسمانند. حضرت فرمود: دراین حدیث نیز باید دقت ‏شود،چرا که جبرئیل و میکائیل دو فرشته مقرب خدایند، هرگز گناهى ازآنان سرنزده است و لحظه اى از دایره اطاعت‏خدا خارج نشده ‏اند؛ ولى ابوبکر و عمر مشرک بوده ‏اند. البته آنها پس از ظهور اسلام‏ مسلمان شده‏اند، اما اکثر دوران عمرشان را در شرک و بت پرستى ‏سپرى کردند. بنابراین، محال است‏ خدا آن دو را به جبرئیل ومیکائیل تشبیه کند.

یحیى روایت دیگرى مطرح کرد که ابوبکر و عمر دو سرور پیران ‏اهل‏ بهشتند.

امام فرمود: این روایت نیز از جعلیات بنى ‏امیه است ودرست نیست؛ زیرا بهشتیان همگى جوانند و پیرى در میان آنان وجود ندارد. این حدیث را بنى‏ امیه در مقابل حدیثى از پیامبر(صلی الله عله وآله) درمورد امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) که فرمود: «حسن وحسین دو سرور جوانان بهشت‏ شمرده مى ‏شوند.» جعل کرده‏ اند.

یحیى گفت: روایت‏ شده که پیامبر(صلی الله عله وآله)فرمود: اگر من به پیامبرى ‏مبعوث نمى‏شدم، حتما عمر مبعوث مى‏شد.

امام فرمود: کتاب خدا ازاین حدیث راست‏ تر است؛ زیرا فرموده است: «اى پیامبر! به خاطربیاور هنگامى را که از پیامبران پیمان گرفتیم. » از این آیه‏ صریحا برمى‏آید که خداوند از پیامبران پیمان گرفته است. در این‏صورت، چگونه ممکن است پیمان خود را تبدیل کند. علاوه بر این،هیچ یک از پیامبران به قدر یک چشم برهم زدن به خدا شرک‏ نورزیده ‏اند.
چگونه خدا کسى را به پیامبرى مبعوث مى‏کند که بیشترعمر خود را با شرک سپرى کرده است؛ و نیز پیامبر فرمود: «من درحالى پیامبر شدم که آدم بین روح و جسد قرار داشت.»
مرگ فتنه‏ گران منافق
ابوالسمهرى و ابن ابى‏ الزرقا داراى اندیشه‏ هاى باطل بودند، ولى‏ آن را آشکار نمى ‏ساختند. آنها خود را به امام و یاران امام ‏نزدیک کرده، از این موقعیت ‏سوء استفاده مى‏کردند.
اسحاق انبارى‏مى‏گوید: روزى امام جواد(علیه السلام)به من فرمود: ابوالسمهرى و ابن ابى‏الزرقا گمان مى‏کنند مبلغ ما هستند، شاهد باشید من از آنان بیزارم؛ زیرا آنان فتنه ‏گر و ملعونند . اى‏اسحاق! مرا از شرآنان راحت کن. گفتم: فدایت ‏شوم. آیا کشتن آنان ‏جایز است؟ فرمود: آنان فتنه مى‏کنند و گناه آن را به من و دوستانم نسبت مى‏دهند. قتل آنان واجب است. اگر مى‏خواهى ازشرآنان خلاص شوى، آشکارا آنان را نکش؛ زیرا در این صورت باید پیش داوران ستم پیشه شاهد بیاورى و در نهایت تو را خواهند کشت.
من نمى‏خواهم به خاطر دو فاسد، مومنى از بین برود. این کار راپنهانى انجام بده. محمدبن عیسى مى‏گوید: بعد از این قضیه، دیدم‏ اسحاق همیشه منتظر فرصتى است تا این دو را به سزاى اعمالشان ‏برساند.
شاگردان امام جواد علیه السلام
گرچه امام(علیه السلام) در این دوران کوتاه نتوانست شاگردان زیادی را پرورش دهد اما تعداد این شاگردان بیش از 110 نفر ذکر شده است که در مقایسه با شاگردان امام صادق علیه السلام و امام باقر(علیه السلام) که هزاران شاگرد بوده است اندک است و حتی تعداد احادیث مطرح شده از سوی ایشان از 250 حدیث فراتر نمی رود و همین نشان می دهد که این دوران، دوران خاص، پرفراز و نشیب و در عین حال پربرکتی برای امام جواد(ع) و شیعیان واقعی آن جامعه بوده است.
شاگردان خاص
امام محمد تقى علیه السلام چون زمینه را براى قیام رویاروى و مسلحانه بر علیه نظام جور حاکم مساعد نمى دیدند در هر فرصتى که به دست مى آمد براى باور کردن جهاد علمى و تربیت شاگردان و اصحاب شایسته اهتمام مى ورزیدند ولیکن شدت مراقبتهاى اعمال شده توسط دستگاه خلافت عباسى بدان حد رسید که چهارهزار صحابى در زمان حضرت صادق علیه السلام یاران امام جواد علیه السلام و راویان از حضرت ایشان را مرحوم شیخ طوسى 113 نفر نوشته است .
در این بخش به عنوان حسن ختام به نحوى موجز راجع به حالات چند تن از اصحاب سرشناس و گرانقدر که هر کدام شمع وجود خود را وقف ظلمت زدائى از جامعه بشر و ترویج فرهنگ غنى ولایت و امامت کرده بودند اشاره اى گذرا کرده مطالبى را تقدیم مى داریم
1) على بن مهزیار اهوازی :
بنا به نقل نجاشى اصل ایشان از دورق (قصبه اى از بخش فلاحیه شادگان ) و ساکن اهواز بود. پدرش نصرانى بوده و بعد اسلام آورده است گفته اند که على درحالى که اسلام آورده کودکى بیش نبود و خداوند معرفت اسلام را به وى احسان کرد و به فقاهت موفق ساخت .
وى از امام رضا و حضرت جواد علیهماالسلام روایت نموده است و از اصحاب ویژه امام جواد علیه السلام به شمار مى رود.
ایشان وکیل امام و در نزد آن حضرت داراى منزلت بزرگى بود و همچنین على بن مهزیار صحابى امام هادى علیه السلام و در برخى نواحى وکیل ایشان نیز بود.
آنجناب شخصیتى مورد وثوق کامل و امین و متعبد بود که مفاهیم بلند و تعدد توقیعات صادر شده از ناحیه معصومین علیهم السلام دلیل متقن این مدعا مى باشد.
تعابیر ائمه طاهرین در حق این بزرگمرد ولائى هر انسان پژوهشگر آشنا با طرز بیان آن امراى بیان و امناى خدا، ولى نعمتان مطلق هستى را به اعجاب وا مى دارد.
به عنوان نمونه توجه شما را به یکى از توقیعات امام محمد تقى علیه السلام خطاب به شیعه ولائى صاحب سربلند همت (على بن مهزیار) جلب مى کنیم :
اى على ، خداوند پاداش ترا نیکو گرداند و ترا در بهشتش جاى داده از خوارى دنیا و آخرت حفظ نماید و با ما (اهل بیت ) محشور گرداند، اى على من تو را امتحان کردم و در خیرخواهى ، فرمانبردارى ، خدمت بزرگداشت و به جاى آوردن آن چه بر تو واجب است آزموده ام پس اگر بگویم مانند ترا ندیده ام امید دارم که صادق باشم ، خداوند نعمات جناب الفردوس را به شما پاداش دهد.
جایگاه و خدمت شما در گرما و سرما و شب و روز بر من پوشیده نیست . از خدا مى خواهم که در روز قیامت با رحمت خویش چنان ترا بپوشاند که مردم غبطه خورند همانا خداوند بسیار شنواى دعاست .
و در توقیعى دیگر خطاب به على بن مهزیار چنین مى فرماید:
مرا بوسیله آنچه که ذکر نمودى مسرور و خوشحال کردى ، همانطور که تو مرا همیشه خوشحال مى نمائى خداوند رئوف ترا به وسیله بهشت مسرور بفرماید. آنطورى که من از تو راضى هستم خداوند از تو خشنود باشد.
کشى علیه الرحمه ضمن اشاره به نصرانى بودن پدر ایشان یکى از حالات عبودیت این مرد الهى را چنین بیان مى کند: زمانى که خورشید طلوع مى کرد به سجده مى رفت تا به هزار نفر از برادران دینى اش مثل آنچه براى خود دعا مى کرد. دعا نمى کرد سر از سجده برنمى داشت و در پیشانى جاى سجده داشت .
ولیکن آنچه در خور تاءمل و شایسته تاءسى به اهل نظر و شیفتگان خدمت به دین و عاشقان به حریم قدسى ولایت است اینکه :
روحیه تعبد او را از وظایف سیاسى اجتماعى و فعالیتهاى علمى باز نمى داشت و همین ویژگى باعث شد که از آن عزیز 33 کتاب یادگار بماند که از جمله مى توان به کتابهاى ذیل اشاره کرد:
1- کتب الحسین بن سعید و زیادة 2 - کتاب القائم 3 - کتاب البشارات 4 - کتاب الانبیا 5 - کتاب الخمس 6 - کتاب الوضوء 7 - کتاب الصلاة .
و از طریق این عالم عامل ولائى احادیث گرانبهائى به ما رسیده است و حداقل ایشان در سند 437 حدیث واقع شده اند
2) ثقة الاسلام محمد بن ابى عمیر:
کنیه وى ابواحمد اصلش بغدادى است و ساکن بغداد نیز بوده است . شخصیتى جلیل القدر و از اصحاب اجماع نزد شیعه و اهل سنت است ، عامه و خاصه او را به وثاقت و جلالت شناخته و تاءیید کرده اند.
وى عابدترین و پاکدامنترین فرد زمان خود بوده و برخى از حیث فقاهت ایشان را از یونس بن عبدالرحمن هم مقدم دانسته اند و قابل ذکر است که اصحاب رتبه بس ولاى فقهى براى یونس قائل بوده اند و ایشان را افقه مى دانستند.
محمدبن ابى عمیر افتخار درک محضر سه امام (حضرت کاظم و رضا و جواد علیهم السلام ) داشته است و داراى تاءلیفات عدیده اى مى باشد.
ابن بطه مى گوید: ابن عمیر 94 کتاب داشته از جمله : النوادر الکبیر، الرد على اهل القدر والجبر، کتاب الامامه ، کتاب المتعه و کتاب الاستطافة .
روایت شده که ایشان براى امتناع از قبول منصب قضاوت زندانى و بنا به نقلى بخاطر گرفتن اطلاعاتى راجع به شیعیان او را زندانى کرده و مورد شکنجه قرار دادند و 100 تازیانه زدند و طاقتش تمام شد و نزدیک که نام شیعیان را ببرد که ناگاه صداى محمد بن یونس بن عبدالرحمن را شنید که گفت محمدبن ابى امیر اذکر موقفک بین یدى الله و با یادآورى آخرت و اجر اخروى شکنجه دنیوى را برجان خرید ولى اسرار شیعیان رافاش نکرد.
برخى از مورخان مدت زندان او را چهار سال نوشته اند ولى مرحوم شیخ مفید با ذکر روایتى که سلسله سند آن به على بن ابراهیم صاحب تفسیر و پدرش مى رسد مدت زندان وى را 17 سال دانسته مى نویسد که طول زندگى باعث شد که اموال وى از بین برود .
علاوه بر ضرر مادى طول مدت زندان محمد بن ابى عمیر منجر به از بین رفتن کتابهاى ارزنده روائى ایشان شد. زیرا زمانى که ایشان زندانى شده بودند خواهرانش سعیده و آمنه که خودشان نیز از راویان حدیث به شمار مى روند کتابهاى او را جمع کرده و در غرفه اى نهادند. لیکن در طول زمان بارش باران باعث از بین رفتن کتب ارزشمند ابن ابى عمیر شده بدین سبب محمد بن ابى عمیر پس از آزادى از زندان مجبور شد یا از روى نسخه هایى که قبل از تلف شدن آثارش از روى آن ها نسخه بردارى کرده بودند روایت کند و یا از حفظ روایت کند ولیکن جلالت شاءن و وثاقت زبانزد عام و خاص ‍ ایشان باعث شد که مراسیل (حدیثى که سلسله راویان آن ذکر نشده باشد) وى مقبولیت یافته و عبارت : مراسیل ابن ابى عمیر کمسانیده مشهور گردد.
محمد بن ابى عمیر بزاز و فردى ثروتمند بود که برخى سرمایه وى را پانصد هزار درهم نقل کرده اند. مرحوم شیخ صدوق و شیخ مفید روایت مى کنند که ابن ابى عمیر ورشکست شد از مردى ده هزار درهم طلب داشت آن مرد ماجرا را فهمید، خانه اش را به ده هزار درهم فروخت و پولش را براى ابن ابى عمیر برد چون به درب خانه او رسید، درب خانه را زد ابن ابى عمیر بیرون آمد، آن مرد پولها را به او داد و گفت این طلب توست که آورده ام .
ابن ابى عمیر پرسید این ثروت را از کجا بدست آورده اى ، آیا ارث به تو رسیده یا کسى بخشیده است ؟
گفت : هیچکدام بلکه خانه ام را فروخته ام تا قرض ترابدهم ابن ابى عمیر گفت : ذریح المحاربى به من از امام صادق علیه السلام روایت کرد که : قال علیه السلام : لایخرج الرجل عن مسقط راءسه .
انسان براى اداى قرض خانه خود را ترک نمى کند.
آنگاه گفت : این پولها رابردارید من نیازى به چنین پولى ندارم با آنکه به خدا سوگند حتى به یک درهم نیز نیازمند مى باشم ولى یک درهم از این پول را برنمى دارم .
ابن ابى عمیر در دو خصیصه شهره زمان خود بود.
1- حافظه بسیار قوى که چهل کتاب را حفظ کرد و اسم آن چهل کتاب را نوادر نامید و بدین خاطر هم به مراسیل او، همچون مسانیدش اعبتار قائل هستند.
2- روحیه عبادى کم نظیر: بطورى که در طولانى نمودن سجده معروف بود و در کثرت عبادت ، افراد را با او مى سنجیدند.
با عنایات الهى و زحمات طاقت فرسا محمد بن ابى عمیر توانست سرمایه بسیار گرانبهایى از علوم و معارف اهل بیت عصمت و طهارت را به منتقل نماید تا آن جا که آن پرهیزکارترین و پارساترین شخصیت زمان خویش در سلسله سند تعداد 645 حدیث واقع شده است .
3) احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى :
آنجناب اهل کوفه و از یاران مخصوص امام رضا و امام جواد علیهماالسلام و نزد آنها بسیار ارجمند بود و صاحب تاءلیفات که مهمترین آثار ایشان الجامع کتاب النوادر است . وى فردى مورد اطمینان کامل و فقاهش مورد قبول عامه دانشمندان شیعى است از ایشان 788 روایت رسیده .
شیخ طوسى در کتاب الغیبه ذیل عنوان الواقفه مى نویسد:
او واقفى بود سپس بخاطر معجزاتى که از دست امام رضا علیه السلام ظاهر شد و بر صحت امامت امام رضا علیه السلام و فرزندانش معتقد شد.
او از آل مهران بود و آن ها واقفى بودند ولى وى بر خلاف راءى آنها بود.
از احمد بن محمد ابن ابى نصر بزنطى نقل شده که من نزد امام رضا علیه السلام بودم خواستم برگردم ، امام فرمودند: باش من در پیش امام ماندم ، سپس امام به کنیزشان فرمودند: لحاف و رختخواب مرا بیاور و براى احمد در آن اطاق جا بینداز، وقتى که وارد خانه شدم احساس غرورى به من دست داد و از ذهنم گذشت مثل منى در خانه ولى الله و بر رختخواب او؟!!
آن گاه امام مرا صدا زد و فرمود:
على علیه السلام از صعصعه بن صوحان عیادت فرمود، پس از عیادت فرمود: اى صعصعه عیادت مرا از خودت بر قوم خویش فخر قرار مده ، براى خدا تواضع کن تا بلند مرتبه ات نماید . بدین ترتیب امام بصورت غیر مستقیم به این صحابى خویش درسى فراموش نشدنى داد او را به راه نیل به مراتب عالیه رهنمون ساخت .
4) زکریا بن آدم :
اهل قم و از یاران بسیار نزدیک حضرت امام رضا و امام جواد علیهماالسلام بود.
وى از اصحاب مورد اعتماد و صاحب سر این دو امام بود. بطورى که در یکى از شرفیابیهایش به محضر امام رضا علیه السلام امام از اول شب تا صبح با او در خلوت سخن مى گفت .
کشى علیه الرحمه در روایتى که از عبدالله بن الصلت القمى نقل کرده چنین مى نویسد که وى گفت : در آخر عمر امام جواد علیه السلام به خدمت آن حضرت رسیدم از ایشان شنیدم که مى فرمود: خداوند به صفوان بن یحیى و محمد بن سنان و زکریا بن آدم از طرف من جزاى خیر عنایت فرماید آنان یاران با وفاى من هستند.
و از امام رضا علیه السلام روایت شده که ایشان در جواب به فردى که گفت : راه من دور است و همیشه نمى توانم به محضر شما برسم احکام دینم و معارف رااز چه کسى فرا گیرم ؟
امام رضا علیه السلام فرمود: از زکریا بن آدم که در امور دین و دنیا امین است . از این یار باوفاى امام جواد علیه السلام تعداد چهل حدیث به ما رسیده است .
زکریا بن آدم پس از عمرى ، تلاش خالصانه در شهر مقدس قم رحلت نمود و در قم دفن شد و مزار وى اکنون زیارتگاه مؤمنین است .
5) محمد بن اسماعیل بزیع :
از یاران سه امام معصومین امام : موسى بن جعفر، على بن موسى الرضا و محمد بن على الجواد علیهم السلام است .
وى فردى صالح ، اهل عبادت ، درستکار، پرکار وصاحب تاءلیفات است از جمله آثار او کتاب : ثواب الحج و کتاب الحج مى باشد.
ایشان در عین حال یکى از وزراى دربار عباسى بود و در دیوان آنها کار مى کرد در این رابطه از امام رضا علیه السلام وارد شده که فرمودند:
خداوند در دربار ستمگران بندگانى دارد که به وسیله آنان برهان خود را آشکار مى سازد و آنان را در شهرها قدرت مى بخشد تا بوسیله آنان دوستان و اولیاى خود را از ستم ستمگران نگاهدارد و امور مسلمین را سر و سامان دهد آنها پناه مؤمنین در حوادث و خطرها هستند و شیعیان نیازمند ما و گرفتاران به آنان پناه مى آورند و رفع گرفتارى خود را از آنان مى خواهند.
خداوند بوسیله اینان مؤمنان را از ترس ستمگران ایمن مى کند. آنها مؤمنان راستین و امینان خدا در زمین هستند.
از نور آنان رستاخیز نورانى است به خدا قسم بهشت براى آنها و آنان براى بهشت آفریده شده اند؛ بهشت بر آنان گوارا باد.
آنگاه فرمودند: هر یک از شما بخواهند مى تواند به همه این مقامات برسد.
محمدبن اسماعیل سوال کرد: فدایت شوم با چه چیز؟
امام فرمود: اینکه با ستمگران باشد ولى با شاد کردن شیعیان ما، ما را خوشحال نماید.
در پایان خطاب به محمدبن اسماعیل که از وزراى دربار عباسى بود فرمود: اى محمد تو نیز از آنان باش .
علاوه بر آن امام رضا علیه السلام در مجلسى که از محمد بن اسماعیل سخن به میان آمد فرمودند: دوست دارم در میان شما مثل اویى باشد . برقى ، محمد بن اسماعیل را از اصحاب امام رضا و امام جواد علیهماالسلام دانسته و شیخ وى را از اصحاب امام کاظم علیه السلام شمرده است .کشى علیه الرحمه مى گوید که او از امام جواد علیه السلام پیراهنى براى کفن خواست وامام هم پیراهن رابه محمد بن اسماعیل بزیع اعطا فرمود و هم او را راجع به نحوه استفاده از پیراهن در کفن راهنمایى فرمود.
از طریق ایشان 229 حدیث رسیده است .
وجود محمد بن اسماعیل بزیع نمونه اى از میزان تاءثیر عمیق وجود سراپا لطف و رحمت امام جواد علیه السلام از یک سو و تاءثیر ایمان و باور عمیق فرد در غلبه بر هاله هاى ناشى از محیط امید که افراد روشن و داراى وجدان بیدار با تاءسى به امثال محمدبن اسماعیل بزیع زمینه را براى پذیرش بیش از پیش اهداف ارزشى و نجات بخش اسلام عزیز فراهم نمایند.
6) فضل بن شاذان بن خلیل ازدى :
آنجناب اهل نیشابور از فقهاء و متکلمین نامدار شیعه ، شخصیتى مورد اعتماد و برخوردار از جلالت قدر و داراى تاءلیفات عدیده که بعضى آثار وى راتعداد 180 جلد کتاب نوشته اند وى مفتخر به درک محضر چهار امام (حضرات معصومین امام رضا و جواد و على نقى و حسن العسکرى علیهم السلام ) بوده و مدتهاهاى مدیدى از محضر بزرگانى چون محمد بن ابى عمیر و صفوان بن یحیى و... و پس از یونس بن عبدالرحمن و سکاک شیخ الطائفه بوده است .
امام حسن عسگرى علیه السلام دو یا سه مرتبه براى فضل طلب رحمت کرده است .
از جمله آثار ارزنده والجواهر، کتاب العلل ، کتاب التوحید فى کتب الله ، کتاب اثبات ارجعة ، کتاب تبیان اصل الضلاله .
وى در سلسله سند 755 روایت واقع شده است .
ایشان از جمله محدثین والا مقام هست که عالم به زمان ، شبهه شناس و شبهه زداى متعهد بود و با تلفیق روحیه ولائى ، شجاعت و خستگى ناپذیرى درعالم اسلام درخشیده است .
7) حبیب بن اوس طائى ، ابوتمام :
اصل آنجناب از شام بوده و در دوره جوانى در مسجد جامع مصر سقایت مى کرد، سپس با ادبا همنشین شد، بسیار فهیم و تیز هوش بود و شعر را دوست مى داشت و از آنها فراگرفت و شعر گفت و خوب هم سرود تا اینکه شعرش اوج گرفت و نامش مشهور شد و آوازه اش به معتصم رسید و این خلیفه عباسى او را به سامرا برد.
ابوتمام قصائدى سرود و معتصم به وى جایزه داد و او را بر شعراى دیگر مقدم داشت .
وى مشهور به سعه صدر، خوش اخلاقى و بلند طبعى بود نجاشى و علامه مى نویسند: او امامى بود و اشعار زیادى درباره اهل بیت علیهم السلام سرود از جمله قصیده اى دارد که در آن نام ائمه را ذکر مى کند تا اینکه به امام محمد تقى ( ابى جعفر ثانى ) علیه السلام مى رسد. (چون در زمان امامت امام جواد علیه السلام بوده است ) .
جاحظ در کتاب الحیوان مى گوید: ابوتمام الطائى به من حدیث گفته وى از رؤ ساى شیعه بود و کتاب حماسه ، کتاب مختار شعرالقبائل از ایشان است .
ابن خلکان مى نویسد: وى شاعرى مشهور و یگانه عصر خویش بود در فصاحت لفظ، بافت شعر و سبک نیکو بود و کتاب الحماسه فضل مواج او را نشان مى دهد.
وى حافظه اى قوى داشت و چهارده هزار ارجوزه عربى بعلاوه قصائد - قلعه ها و مدح خلفا حفظ بود .
8- حسن بن محبوب :
ابوعلى حسن بن محبوب بن وهب بن جعفر وهب السراد:
از بزرگان کوفى است ، وى شخصیتى جلیل القدر و از فقهاى نامى بود و از چهار رکن علماى عصر خویش به حساب مى آید، ازاصحاب اجماع و از فقهایى است که اصحاب ما (امامیه ) برتصحیح آنچه در نزد او صحیح بوده اجماع کرده اند. این بزرگوار به درک محضر حضرت موسى بن جعفر و حضرت رضا و امام جواد علیهماالسلام مفتخر گردید و از هر سه آنها روایت دارد.
تمامى افرادى که راجع به رجال شیعه کتاب نوشته اند او را توثیق کرده اند.
ایشان علاوه بر محدثى مصنف هم بود ایشان فردى خیر، ثقه ، راوى حدیث و مصنف هست . جلالت شخصیت ایشان جاى شک و تردید نیست . او از واقفه بود به سبب معجزاتى که از دست امام رضا علیه السلام ظاهر شد برگشت و به صحت امام رضا علیه السلام پى برد و ملتزم گشت و به امامت حضرت رضا و حضرت جواد علیهماالسلام معتقد بود و ماند تا محضر امام دهم حضرت هادى علیه السلام رانیز درک کرد.
بنابراین ایشان نعمت درک محضر سه امام معصوم برخوردار شده اند.
یکى از ویژگى هاى ممتاز آنجناب روایاتى است که راجع به ارکان دین و مخصوصا موضوع خطیر امامت نقل کرده اند از جمله روایتى را از هشتمین مهر سپهر امامت چنین نقل کرده است که ایشان فرمودند:
هر امامى برگردن اولیا و شیعیانش عهدى دارد و از جمله موارد کامل کننده اى وفاى به عهد و حسن اداى آن زیارت کردن قبور آنهاست ، پس هر کس از روى علاقه قب آنها را زیارت کند براى تصدیق آنچه که امامان راغب و شیفته آن بودند، در روز قیامت ائمه براى آنها شفیع خواهند بود .
9) على بن اسباط بن سالم :
ابولحسن ، على بن اسباط بن سالم بیاع کوفى است و افتخار درک محضر حضرت رضا و امام جواد علیهماالسلام نصیبش شده و از هر دو امام روایت دارد، وى علاوه بر محدث بودن ، مصنف نیز بوده اند و یکى از ویژگیهاى ارزشمند ایشان این است که داراى لحنى خیلى خوب و قارى ممتاز قرآن بود.
نجاشى مى گوید: وى مورد اطمینان و قطحى (معتقد به امامت عبدالله افطح ) بود میان على بن مهزیار و ایشان نامه هایى رد و بدل شد و از مواضع گذشته خود برگشت و به امامت امام جواد علیه السلام معتقد شد. او مورد وثوقترین فرد زمان خود و بسیار راستگو بود.
شیخ طوسى و برقى او را از اصحاب امام رضا و امام جواد علیهماالسلام دانسته اند و علامه پس از نقل تعبیر نجاشى و کشى با کمال صراحت مى نویسد من به روایت او اعتماد دارم .
10) عبدالله بن الصلت :
ابوطالب عبدالله بن الصلت قمى ، یک محدث فقه است که روایتش ‍ آرامبخش و مورد اعتماد است ، بعلاوه ایشان مصنف نیز مى باشد و از توفیق درک محضر درک محضر رضا و امام جواد علیهماالسلام برخوردار شده و از هر دوى آنها رایت دارد.
شیخ طوسى و نجاشى و برقى و کشى وى را توثیق کرده و روایتش را مورد اطمینان دانسته اند .
از طریق ایشان 38 حدیث رسیده است .
11) سعد بن سعد القمى :
سعدبن سعدبن الاحوص بن سعد مالک الاشعرى القمى : شخصیت جلیل القدر، مصنف ، محدث ارزشمند و فقیهى نام آور بود.ایشان از افتخار مصاحبت سه امام یعنى حضرات ائمه معصومین : موسى بن جعفر، امام رضا و حضرت جواد علیهم السلام برخوردار گشت و از هر سه امام روایت دارد.
تمامى علماى رجال که پیرامون رواة شیعى کتاب نوشته اند او را به وثاقت یاد کرده اند و از امام جواد علیه السلام تعابیرى صادر شده که حاکى از رفعت منزلت و جایگاه اوست .
از حدیثهاى بسیار ارزشمند ایشان این حدیث شریف است که از هشتمین مهر سپهر امامت نقل کرده است : از اباالحسن الرضا علیه السلام راجع به زیارت فاطمه دختر موسى بن جعفر علیهماالسلام سئوال کردم : فرمود:
من زارها فله الجنة .
کسى که او - حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها - را زیارت کند ثواب او بهشت است (21).
12) حسن بن سعید اهوازى :
ابومحمد حسن بن سعید بن حمادبن سعیدبن مهران اهوازى از جامعترین افراد زمان خود در علم فقه ، آثار و سایر علوم اسلامى بود. که با برادر خود در تدوین سى جلد کتابهاى او مشارکت داشت ، کتب ارزشمندى که شهرت برادرشان حسین بواسطه آنهاست .
این محدث ، امام رضا و امام جواد علیهماالسلام را درک کرده و از هر دوى آنها روایت نقل کرده است .
شیخ طوسى وى را از اصحاب حضرت رضا و امام جواد علیهما السلام نقل کرده و گفته اند که او على بن مهزیار و اسحاق بن ابراهیم حضینى را به محضر امام رضا علیه السلام آورد و آن خدمت - ارزنده به اسلام و مسلمین - بدست آنها تحقق یافت .
کشى هم به این خصیصه حسن بن سعید در شناسائى ، معرفى و ارتباط دادن افراد شایسته با امام رضا علیه السلام را نوشته که اسحاق بن ابراهیم الحضینى و على بن ریان و عبدالله بن محمد الحضینى توسط ایشان به امام رضا علیه السلام معرفى شده اند.
شیخ طوسى ، علامه ابن داود و ابن شهر آشوب و متاءخرین از علماى رجال ، وى را فردى موثق معرفى کرده اند.
در فهرست ابن ندیم وى فردى جامع در فقه و داراى مناقب و آثار معرفى شده است
13) حسین بن سعید اهوازى :
ابومحمد، حسین بن سعید کوفى اهوازى شخصیتى است جلیل القدر، معروف ، مورد وثوق و اطمینان و صاحب تاءلیفات ارزنده که تعداد آن را سى جلد نوشته اند و با مشارکت برادرشان حسن آنها را نوشته است . کتابهاى او خوب و مورد عمل بودند.
شیخ طوسى او را از اصحاب حضرت رضا و جواد و هادى علیهم السلام دانسته و بر صاحب تاءلیفات ، ثقه و اهوازى بودنش تصریح کرده است .
در رجال نجاشى به تاءلیفات سى جلدى او اشاره شده و همین کتابها منشاء شهرت ایشان معرفى شده است .
در فهرست ابن ندیم جامعیت این دو برادر در فقه و علوم اسلامى در زمان خودشان مورد تاءکید قرار گرفته است . اکثر کتب رجالى تدوین شده پیرامون رجال شیعه ایشان را توثیق کرده و تمجید نموده اند.
از جمله آثار ایشان مى توان به کتب ذیل اشاره کرد:
کتاب تفسیر القرآن ، کتاب الفرائض ، کتاب الحدود، کتاب التقیه ، کتاب الرد على الغلاة ، کتاب المناقب ، کتاب الزهد، کتاب الشهادت از طریق این دو برادر حدود هفتاد روایت به دست شیفتگان ولایت رسیده است .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی